داستان کامل زندگی چه گوارا ( بخش آخر)

ارنستو چه گوارا
آنچه در این مطلب میخوانید:

بازدیدها: 0

بخش سوم: جنگ چریکی در سیرا مائسترا و پیروزی انقلاب (۱۹۵۷-۱۹۵۹)

پس از فرود فاجعه‌بار گرانما، ۲۲ چریک باقی‌مانده (از جمله فیدل، رائول، چه و کامیلو سینفوئگوس) به کوه‌های سیرا مائسترا پناه بردند. آنجا یک جنگل انبوه و کوهستانی بود که دسترسی به آن برای ارتش باتیستا سخت بود. چه به‌عنوان پزشک گروه، بیمارستان صحرایی کوچکی راه انداخت و همزمان با آسم خودش مبارزه می‌کرد. داروهای محدود گروه را با دقت مدیریت می‌کرد؛ آنتی‌بیوتیک‌ها و ضددردها را برای زخمی‌ها ذخیره می‌کرد. امروز دسترسی به این داروها با داروخانه آنلاین فقط چند کلیک فاصله دارد، اما در سال ۱۹۵۷ گاهی هفته‌ها پیاده‌روی لازم بود تا به یک دهکده برسند و دارو بخرند.

در ماه‌های اول، گروه کوچک بود و همیشه در حال فرار. چه کم‌کم از پزشک به فرمانده تبدیل شد. در فوریه ۱۹۵۷ اولین پیروزی‌شان را در نبرد «لا پلاتا» به دست آوردند. چه ستون شماره ۴ را فرماندهی می‌کرد و لقب «کماندان چه» گرفت. او همیشه جلوتر از همه بود، زخمی شد اما عقب ننشست. همزمان به دهقانان محلی کمک می‌کرد: دندان می‌کشید، زخم می‌بست و حتی به بچه‌ها خواندن و نوشتن یاد می‌داد.

در اوت ۱۹۵۸، فیدل مأموریت کلیدی به او داد: با ۱۴۰ چریک از سیرا مائسترا عبور کند، تمام کوبا را طی کند و شهر استراتژیک سانتاکلارا را بگیرد. چه با همان ۱۴۰ نفر در ۳۱ دسامبر ۱۹۵۸ سانتاکلارا را فتح کرد. در این نبرد قطار زرهی باتیستا را با بمب‌های دست‌ساز منفجر کرد و راه هاوانا را باز کرد. وقتی خبر رسید، باتیستا در هاوانا جشن سال نو داشت؛ همان شب فرار کرد و انقلاب پیروز شد.

اول ژانویه ۱۹۵۹، چه وارد هاوانا شد. مردم او را روی شانه‌هایشان حمل می‌کردند و فریاد می‌زدند: «چه زنده باد!»

«ما پیروز شدیم، اما این فقط آغاز است. حالا باید انقلاب را بسازیم.» — چه گوارا پس از ورود به هاوانا

بخش چهارم: سال‌های قدرت در کوبا (۱۹۵۹-۱۹۶۵)

پس از پیروزی، چه ابتدا فرمانده زندان لا کابانیا شد و مسئول محاکمه جنایتکاران رژیم باتیستا بود (چند صد نفر اعدام شدند؛ موضوعی که هنوز بحث‌برانگیز است). سپس رئیس بانک ملی کوبا شد و اسکناس‌ها را با امضای ساده «چه» امضا می‌کرد. سپس وزیر صنایع شد و مسئول صنعتی‌سازی کشور بود.

در این سال‌ها سیستم بهداشت و آموزش رایگان را گسترش داد و همیشه تأکید داشت که دارو باید برای همه قابل دسترس باشد – اصلی که امروز داروخانه آنلاین با ارسال دارو به دورافتاده‌ترین نقاط دنبال می‌کند. با چینی‌ها، شوروی‌ها و کشورهای غیرمتعهد رابطه برقرار کرد. در نوامبر ۱۹۶۴ سخنرانی تاریخی در سازمان ملل کرد و گفت: «امپریالیسم دشمن ماست!»

اما کم‌کم احساس کرد در کوبا دیگر جایی برایش نیست. در آوریل ۱۹۶۵ نامه معروف خداحافظی‌اش را به فیدل نوشت و همه سمت‌هایش را رها کرد: «جنگ‌های دیگری در جهان مرا فرا می‌خوانند…»

«فیدل، من می‌روم تا انقلاب را به جاهای دیگر ببرم. کوبا را به تو می‌سپارم.» — نامه خداحافظی چه به فیدل

بخش پنجم: کنگو، بولیوی و شهادت (۱۹۶۵-۱۹۶۷)

ابتدا مخفیانه به کنگو رفت تا به مبارزان ضداستعماری کمک کند، اما عملیات شکست خورد. بعد از ۷ ماه با افسردگی و مالاریا به اروپا برگشت. فیدل نامه‌اش را در کنگره حزب خواند و همه فهمیدند چه رفته.

نوامبر ۱۹۶۶ با هویت جعلی «رامون بنیتز» وارد بولیوی شد. می‌خواست انقلاب را به آمریکای جنوبی ببرد. ۱۱ ماه جنگ چریکی سخت در جنگل‌های بولیوی. گروهش کم‌کم کوچک شد، خیانت شد، ارتباط قطع شد. در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در دره یِکه گرانده زخمی و اسیر شد.

روز بعد، ۹ اکتبر ۱۹۶۷، در مدرسه روستایی لا ایگرا با دستور مستقیم سیا و دولت بولیوی به ضرب ۹ گلوله به شهادت رسید. آخرین جمله‌اش خطاب به سربازی که می‌خواست او را بکشد: «آرام شلیک کن، تو فقط یک انسان را می‌کشی!»

بدنش را مثله کردند، دست‌هایش را بریدند تا اثر انگشتش مدرک باشد، اما عکس جسدش با چشمان باز، به معروف‌ترین عکس قرن بیستم تبدیل شد و نماد مقاومت تا ابد ماند.

«چه مرد، اما ایده‌اش زنده ماند.» — شعار جهانی پس از شهادت

پایان داستان زندگی چه گوارا
چه در ۳۹ سالگی رفت، اما جهان را برای همیشه تغییر داد.

راه‌های تماس با ما

تلگرام: @zojajclub
اینستاگرام: instagram.com/zojajstyle
واتس‌اپ و تلفن: 09012112773
وب‌سایت: داروخانه آنلاین

چاپ

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *