داستان کامل زندگی چه گوارا؛ از آرژانتین تا بولیوی (قسمت اول)

داستان زندگی چه گوارا ( قسمت اول)
آنچه در این مطلب میخوانید:

بازدیدها: 1

داستان زندگی چه گوارا
بخش اول از پنج بخش: کودکی، جوانی و سفر تحول‌آفرین (۱۹۲۸-۱۹۵۳)

ارنستو گوارا د لا سرنا، مردی که بعدها جهان او را با نام «چه» شناخت، در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در شهر بندری روساریو آرژانتین به دنیا آمد. او از همان لحظه تولد، سرنوشتی متفاوت داشت؛ سرنوشتی که قرار بود نه فقط آرژانتین، بلکه کل آمریکای لاتین و حتی جهان را تکان دهد.
سری مقالات زندگی چه گوارا:
بخش ۱: کودکی و جوانی تا سفر موتورسیکلت (اکنون در حال خواندن) ←
بخش ۲: مکزیک و انقلاب کوبا ←
بخش ۳: پیروزی و سال‌های قدرت ←
بخش ۴: کنگو و بولیوی ←
بخش ۵: شهادت و جاودانگی

تولد در خانواده‌ای متفاوت

پدرش، ارنستو گوارا لینچ، مهندس معمار و از نوادگان یکی از آخرین معاون‌السلطنه‌های اسپانیا در آمریکای جنوبی بود، اما به شدت ضد امپریالیست و سوسیالیست بود. مادرش، سلینا د لا سرنا، زنی روشنفکر، فمینیست و کاتولیک چپ‌گرا بود که سیگار می‌کشید، شلوار می‌پوشید و در دهه ۱۹۳۰ در آرژانتین سخنرانی‌های سیاسی می‌کرد؛ کارهایی که در آن زمان برای یک زن از طبقه بالا تقریباً ممنوع بود.

ارنستو بزرگ‌ترین فرزند از پنج فرزند خانواده بود. از دو سالگی به بیماری آسم شدید مبتلا شد. حمله‌های آسم گاهی تا حدی شدید بودند که پزشکان به خانواده گفتند ممکن است زنده نماند. اما سلینا حاضر نشد او را به شهرهای خشک‌تر ببرد و خودش پرستار، معلم و مربی پسرش شد. این بیماری باعث شد چه از کودکی با درد و محدودیت جسمی آشنا شود و در عین حال اراده‌ای آهنین پیدا کند.

همین آسم بود که باعث شد همیشه چند دارو و اسپری تنفسی همراهش داشته باشد؛ داروهایی که در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ دسترسی به آن‌ها حتی در شهرهای بزرگ هم آسان نبود. امروز کافی است وارد یک داروخانه آنلاین شوید و با چند کلیک، جدیدترین اسپری‌ها و داروهای آسم را درب منزل تحویل بگیرید؛ چیزی که برای ارنستوی کوچک، آرزویی دست‌نیافتنی بود.

کودکی پر از کتاب، شعر و ورزش

خانه خانواده گوارا همیشه پر از کتاب بود. از بودلر و بادرلر گرفته تا مارکس، انگلس، لنین، نرودا، لورکا، سارتر، کامو و جک لندن. مادرش از ۴ سالگی به او خواندن و نوشتن یاد داد. در ۸ سالگی تمام کتاب‌های ژول ورن را خوانده بود و در ۱۲ سالگی مجموعه کامل آثار فروید را تمام کرده بود.

با وجود آسم، ورزش را کنار نگذاشت. راگبی بازی می‌کرد (حتی در تیم دانشگاهی)، شنا می‌کرد، کوهنوردی می‌کرد، دوچرخه‌سواری می‌کرد و تیراندازی با تپانچه را خیلی خوب بلد بود. دوستانش او را «ال لوکو» (دیوانه) صدا می‌زدند چون با وجود حمله آسم، باز هم از ورزش دست نمی‌کشید.

نوجوانی و اولین جرقه‌های انقلابی

در سال ۱۹۴۷، وقتی ۱۹ سال داشت، در اعتراضات دانشجویی علیه دیکتاتوری خوان دومینگو پرون شرکت کرد. در همان سال‌ها با شاعران و نویسندگان چپ آرژانتین مثل پابلو نرودا و خورخه ریکاردو ماسِتی آشنا شد. شعرهای نرودا را از حفظ می‌خواند و همیشه در جیبش یک جلد کوچک «بیست شعر عاشقانه و یک شعر ناامید» داشت.

ورود به دانشکده پزشکی و سفرهای اولیه

در مارس ۱۹۴۸ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه بوینس‌آیرس شد. در سال ۱۹۵۰ با یک دوچرخه موتوردار سفری ۴۵۰۰ کیلومتری به شمال فقیرنشین آرژانتین کرد و برای اولین بار فقر عمیق و تبعیض را از نزدیک دید.

سفر تاریخی موتورسیکلت (۱۹۵۱-۱۹۵۲)

سفر ۸ ماهه با موتورسیکلت «لا پودروسا» همراه آلبرتو گرانادو، نقطه عطف زندگی او بود. بیش از ۱۴ هزار کیلومتر در کشورهای آرژانتین، شیلی، پرو، کلمبیا و ونزوئلا. در معادن مس شیلی، مستعمره جذامیان آمازون و روستاهای بومی، فقر، ظلم و استثمار را با چشم خود دید و برای همیشه تغییر کرد.

«من دیگر من نیستم… دیگر احساس می‌کنم که با تمام مردم آمریکای لاتین یک روح مشترک دارم.»

فارغ‌التحصیلی و تصمیم سرنوشت‌ساز

در ژوئن ۱۹۵۳ مدرک پزشکی گرفت، اما به مادرش گفت: «من دیگر نمی‌توانم فقط مریض معالجه کنم. باید ریشه بیماری‌ها را بخشکانم؛ و ریشه‌اش فقر و ظلم است.»

ادامه در بخش دوم:
گواتمالا، مکزیکوسیتی، دیدار با فیدل کاسترو و آغاز انقلاب کوبا

راه‌های تماس با ما

تلگرام: @zojajclub
اینستاگرام: instagram.com/zojajstyle
واتس‌اپ و تلفن: 09012112773
وب‌سایت: داروخانه آنلاین

برای دریافت بخش‌های بعدی یا سفارش محتوا، همین حالا پیام بدهید!

چاپ

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *